LIFE
نوجوانی را در حال پرواز بر آسمان خیالش را گرفتند اورا باز خواست کردند,زیرا نیمه ی شب بود و او در منطقه ای بزرگ و ثروتمند در حال گشت و گذار یافتند. اورا با خود بردند... مامور:سلام دیوانه:ولم کنید. مامور:چته؟خماری؟ دیوانه:آره,مگه نمیبینی؟! سیرم,از زندگی,از دنیا,اصلا از همه چی...ولم کنید,بزارید بهحال خودم باشم. مامور:چند وقته مصرف می کنی؟ دیوانه:هفت,هشت سال میشه... مامور با تعجب از سن دیوانه ی نوجوان:به سنت نمی خوره ,چی مصرف می کنی؟ دیوانه:عشق(love) مامور:این دری وری ها چیه میگی؟؟؟!!!...کارت شناسایی... دیوانه:ندارم. مامور: خودتو معرفی کن...کامل کامل... دیوانه مینویسد: اسم:حیران شهرت:سرگردان محل تولد:محراب غم نام پدر:مشقت نام مادر:الهه ناز جرم:عشق,حبس کسی در دل... محکومیت:دیوانگی,ویرانگی... مامور بعد از خواندن این نوشته ها:جناب سروان,این دیوانه را رها کنید... ارکیده
نظرات شما عزیزان:
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |